تربيت سياسي در نهج البلاغه (3)


 

نويسنده: دكتر نجفقلي حبيبي
عضو هيئت علمي دانشگاه تهران



 
25- امام علي (عليه السلام) در نامه اي ضمن بيان دستورهاي نظامي، نكته اي نيز در حقوق جنگ بيان فرموده است كه در عين حال بعد سياسي دارد: كينه و دشمني، شما را به جنگ با ايشان وادار نسازد. هدف جنگ نبايد ارضاء هوسها و قدرت نمايي ها باشد و بلكه فقط رضاي خدا و بس، پس قبل از اقدام به جنگ بايد حجت را بر دشمن تمام و ابتدا او را به حق دعوت كرد:
« ... و لا يحملنكم شنا نهم علي قتالهم قبل دعائهم و الاعذار اليهم.» [ن 12، ن: فيض الاسلام].
26- در نامه اي ضمن بيان چند دستور نظامي، از ساده انديشي و نديدن فتنه پنهان دشمن و فريبكاري او پرهيز مي دهد:
« ... ما أسلموا، و لكن استسلموا، و أسروا الكفر، فلما وجدوا...» [ن 16، ن: فيض الاسلام].
27- در نامه اي به معاويه، مغالطات او را پاسخ مي دهد و در عين حال سوابق خود را در اسلام و مشخصات معاويه و معاويه صفتان را بيان مي كند. در اين نامه، بسياري از مسائل با روش استفاده از حقايق عيني و از طريق مقايسه بيان شده است و از جمله، زيبايي هاي طرف خود و استقامت بر حق و افشاي فريبكاري دشمن ترسيم شده است كه در مجادلات سياسي بسيار مفيد و موثر است:
« و أما طلبك الي الشام...» [ ن17، ن: فيض الاسلام].
28- در نامه اي، روش برخورد با مردمي كه گرفتار فتنه ها بوده و از سياه و سفيد مي ترسند و راه جذب و نفوذ در مردمان مضطرب و جلب اعتماد آنان را بيان مي فرمايد و همچنين مراقبت خويش نسبت به روش عمل واليان و نيز هشدار بر كيفيت عملكرد آنان را متذكر شده است:
« و اعلم أن البصره مهبط ابليس، و مغرس الفتن...» [ن18، ن: فيض الاسلام].
29- در نامه اي ضمن توجه به شكايت اقليت هاي ديني از رفتار والي، روش مواجهه او را با مردماني كه تحت پيمان و امان مسلمين زندگي مي كنند بيان كرده است و به او دستور مي دهد كه با آنان با ظرافت خاص رفتار كند:
« أما بعد، فان دهاقين أهل بلدك شكوا منك غلظه و ....» [ن19، ن: فيض الاسلام].
30- در نامه اي، در مورد خيانت والي به بيت المال، پيشاپيش براي پيشگيري هشدار مي دهد و سختگيري خود را در اين مورد بيان كرده است:
« و اني أقسم بالله قسما صادقا لئن بلغني أنك خنت من فيء...» [ن20، ن: فيض الاسلام].
31- در نامه اي، چند توصيه براي زندگي درست به والي مي دهد و ضمن تذكر آخرت و انتظار بيجاي او براي پاداش در مقايسه با عملكرد نادرست، كيفيت ثروت اندوزي و حدود آن را با اشاراتي بيان مي كند:
« فدع الاسراف مقتصدا، و اذكر في اليوم غدا...» [ن21، ن: فيض الاسلام].
32- در نامه اي به محمد بن ابي بكر كه به فرمانروايي مصر فرستاد دستور مي دهد با مردم به نرمي و عدالت و يكسان رفتار كند تا بزرگان در منحرف كردن او طمع نكنند و ضعفا از عدل او نا اميد نشوند. و هم تذكر مي دهد كه امام هدايت و امام گمراهي، و دوست پيامبر و دشمن او يكي نيستند و از پيامبر نقل فرمود كه براي امت اسلام از خطر منافق نگران است كه در دل بگونه اي است و با زبان گونه اي ديگر؛ گفتار او معروف است و رفتارش منكر:
« فاخفض لهم جناحك ... و لكني أخاف عليكم كل منافق الجنان...» [ن 27، ن: فيض الاسلام].
در اين نامه تأكيد بر اين كه رفتار حاكم بايد بگونه اي باشد كه قدرتمندان جامعه در منحرف كردن او طمع نكنند و ضعفا از عدل او نا اميد نشوند و نيز معرفي منافقان و لزوم هوشياري در برابر خطر آنان، دستور بسيار مهم در حوزه تربيت سياسي است.
33- در نامه اي در جواب نامه معاويه كه فضائل پيامبر را به رخ علي كشيده بود، با افشاء شيوه فريبكاران و مزدوران، در مقام احتجاج، حقائق مهمي از فضائل اهل بيت نبوت را متذكر شده كه هيچ نسبتي با معاويه ندارند و شگفتي خود را از اين كه معاويه از فضائلي سخن گفته است كه او را از آنها بهره اي نيست، ابراز مي دارد و باز درباره موضوع عثمان شيوه دسيسه معاويه را در كمك خواهي عثمان و تعلل معاويه تا عثمان به قتل برسد افشا مي كند:
« أما بعد، فقد أتاني كتابك تذكر فيه اصطفاء الله محمدا ...» [ن28، ن: فيض الاسلام].
34- در نامه اي، به اهل بصره توضيح مي دهد كه از آنچه در جنگ جمل گذشته عفو كرده است اما اگر دوباره مخالفت كنند بشدت سركوب مي شوند. با اين حال، هنگام جنگ، موافقان و مخالفان را يكسان نخواهد ديد بلكه فقط متجاوز را به كيفر خواهد رساند:
« و قد كان من انتشار حبلكم و شقاقكم ما لم تغبوا عنه، فعفوت ...» [ن29، ن: فيض الاسلام].
35- در نامه اي، براي دشمن خويش معاويه، مي كوشد حجت را بر او تمام كند و از سر خير خواهي او را نصيحت مي كند كه از خدا بترسد كه حجت خدا و راه درست آشكار است و سرپيچي از آن مايه خسران است:
« فاتق الله فيما لديك، و انظر في حقه عليك ...» [ن 30، ن: فيض الاسلام].
در اين نامه، احتجاج و گفتگو و اتمام حجت و نصيحت، البته از موضع قدرت و فقط براي خيرخواهي و پرهيز از فتنه جنگ، يك آموزه مهم در تربيت سياسي است.
36- در نامه اي به معاويه او را از اين كه مردم را گمراه كرده، پند داده و به تقوي و توجه به آخرت نصيحت كرده است:
« و أرديت جيلاً‌ من الناس كثيراً، خدعتهم بغيك ... فاتق الله ...» [ ن32، ن: فيض الاسلام].
37- در نامه اي، به عامل خود در مكه، مي نويسد مأموران مخفي من از حضور جاسوسان معاويه در ايام حج در مكه خبر داده اند ( كه آنها، يا براي تصرف مكه آمده اند، و يا براي تخريب شخصيت علي (ع) و دعوت مردم به پذيرش بيعت معاويه) و او را متوجه شيوه هاي عمل آنان كرده تا با تدبير مراقب اوضاع باشد. جاسوسان معاويه را چنين توصيف كرده است:
« با دلهاي نابينا، و گوشهاي كر، و ديده هاي كور، كه حق را از راه باطل مي جويند، با معصيت خالق اطاعت مخلوق مي كنند، و به بهانه دين شير دنيا را مي دوشند»:
« أما بعد، فان عيني بالمغرب كتب الي يعلمني أنه وجه ...» [ن 33، ن: فيض الاسلام].
هم مسأله لزوم داشتن مأموران مخفي، و هم توضيح شخصيت و اهداف جاسوسان معاويه، نكاتي است كه در تربيت سياسي صحيح، بسيار مفيد و با اهميت است.
38- در نامه اي به محمد بن ابي بكر فرمانرواي خود در مصر توضيح داده است كه چرا مالك اشتر را به جاي او به فرمانروايي مصر برگزيده است:
« أما بعد، فقد بلغني موجدتك من تسريح الاشتر الي عملك...» [ن34، ن: فيض الاسلام].
البته مالك قبل از رسيدن به مصر كشته شد، اما امام با اين نامه و تشريح دليل اقدام خود، دلگيري مأمور خود را رفع مي كند و همين ممكن است بسياري از بدبيني ها و سوء تفاهمات دوستان و فتنه جوييهاي دشمنان را خنثي كند.
39- در نامه اي در جواب عقيل برادرش در باب لشكريانش كه چنان كه بايد با دشمن نمي جنگند، به عزم خويش بر پايداري در راه خدا اشاره مي كند و مي فرمايد:
« انبوهي مردم گرد من بر ارجمندي و عزت من نمي افزايد، چنان كه پراكنده شدن آنان از دور من نيز موجب فزوني ترس من نمي شود من در اين راه ايستادگي خواهم كرد»:
« فسرحت اليه جيشا كثيفا من المسلمين، فلما بلغه ...» [ن 36، ن: فيض الاسلام].
40- در نامه اي به معاويه، او را از اين كه براي گمراه كردن مردم دائما از هواي نفس خود پيروي مي كند و حقائق را تباه مي سازد و آنچه مورد اعتماد مردم است مي شكند و دور مي اندازد، سرزنش مي كند و در مورد اصرار در باب قتل عثمان، متذكر مي شود كه تو وقتي از او سود مي بردي، عثمان را ياري مي كردي، اما آن گاه كه او به ياري تو محتاج بود ياري نكردي:
« فسبحان اله! ما أشد لزومك للاهواء المبتدعه ...» [ن 37، ن: فيض الاسلام].
41- در نامه اي به عمرو عاص نوشته و او را اندرز داده كه آخرت خود را با آميختن زندگي ات با معاويه تباه مكن، تو مثل يك سگ كه منتظر پس مانده شكار شير است منتظر مساعدت معاويه هستي و دنيا و آخرت خود را تباه مي كني و اگر به حق چنگ مي زدي آنچه مي خواستي مي يافتي:
« فانك قد جعلت دينك تبعا لدنيا امريء ظاهر غيه ...» [ن 39، ن: فيض الاسلام].
اين امام به اطرافيان دشمن نيز از سر خير خواهي تذكر مي دهد و گفتگو مي كند تا شايد آنان را از گمراهي نجات دهد و لااقل اتمام حجت كند، درسهاي آموزنده اي است از تربيت سياسي.
42- در نامه اي، به يكي از كارگزارانش كه گزارش شده بود در بيت المال و اموال مردم تصرف نا حق كرده، خواسته است دخل و خرجش را براي امام بفرستد تا رسيدگي كند و هم تذكر داده است كه حسابرسي خدا در قيامت دقيق تر است:
« اما بعد، فقد بلغني عنك أمر ان كنت فعلته ...» [ن 40، ن: فيض الاسلام].
43- در نامه اي به يكي از كارگزارانش كه امين او بوده و بعد اموال بيت المال را برداشته و امام را ترك كرده، نوشته است كه تو چگونه اين مال حرام را مي خوري و مي آشامي، چگونه با مال يتيمان و بيچارگان و مجاهداني كه بدست آنان اين سرزمين ها محافظت شده، كنيز مي خري و ازدواج مي كني و خوش مي گذراني! از خدا بترس و مال آنان را باز گردان. و اگر نكني و دستم به تو برسد با همين شمشير كه هر كه را با آن زده ام به جهنم رفته است، ترا خواهم زد و اگر حسن و حسين نيز چنين كرده بودند حق را از آنان با همان شدت پس مي گرفتم و مجددا آخرت را به او يادآوري كرده است:
« أما بعد، فاني كنت أشركتك في أمانتي ...» [ن 41، ن: فيض الاسلام].
در يادآوري اين قبيل سختگيري ها به خائنان به بيت المال و رفتار با مسؤولان حكومتي، درسهاي مفيدي است در تربيت سياسي. همين مطلب در نامه ديگري با كارگزار ديگري مطرح شده است:
«بلغني عنك أمر ان كنت فعلته فقد أسخطت ...» [ن 43، ن: فيض الاسلام].
45- در نامه اي به زياد ابن ابيه نوشته است اطلاع پيدا كردم كه معاويه مي خواهد قلب تو را بلغزاند و تو را بفريبد و به خود جذب كند. فريب او مخوركه شيطان است كه از پيش و پس و راست و چپ وارد مي شود تا از غفلت انسان استفاده كند و عقلش را بربايد:
« و قد عرفت أن معاويه كتب اليك يستزل لبك ...» [ن 44، ن: فيض الاسلام].
در اين نامه تلاش براي رهايي كسي چون زياد ابن ابيه و نيز بيان پيچيدگي و پيگيري دشمن و امكان استفاده از غفلت انسان، درسهاي مفيدي در تربيت سياسي وجود دارد.
46- در نامه اي به عثمان بن حنيف عامل بصره، نوشته است به او خبر رسيده كه در مهماني عروسي شركت كرده كه غذاهاي رنگين براي او مي آورده اند. فرموده : «گمان نداشتم به مهماني گروهي بروي كه نيازمندانشان را مي رانند و توانگران را دعوت مي كنند ... هر پيروي پيشوايي دارد كه از او پيروي مي كند بدان كه امام شما از دنياي خود به دو كهنه جامه، و از خوراكش به دو قرص نان اكتفا كرده است. شما چنين نمي توانيد، اما مرا با پاكدامني و درستكاري ياري كنيد .... من اگر مي خواستم مي توانستم عسل صاف و مغز گندم بخورم و لباس ابريشم بپوشم! اما چگونه چنين كنم در حالي كه شايد در سرزمين من كسي باشد كه اميد دسترسي به يك قرص نان نداشته باشد و سير شدن را به ياد نيارد.... آيا به اين قناعت كنم كه مرا أميرالمؤمنين گويند و در سختيها اسوه آنان نباشم، و من براي اين كه به خوردن غذاهاي خوب مشغول باشم آفريده نشده ام... ممكن است كسي بگويد وقتي غذاي پسر ابوطالب چنين است پس او نمي تواند با دلاوران بجنگد؛ اما چوب درخت بيابان، سخت تر است از چوب درختان خرم... بخدا اگر تمام عرب به پشتواني يكديگر به جنگ من برخيزند به جنگ پشت نخواهم كرد... و بعد به دنيا خطاب مي كند كه از من دور شو كه من از چنگال تو گريخته ام. و فرمود خوشا به حال آن كه از ترس قيامت شبها از خواب دوري گزيده تا خواب بر او غلبه كند زمين را فرش پنداشته، دستش را بالش قرار دهد»:
« أما بعد، يا ابن حنيف فقد بلغني أن رجلا من فتيه ...» [ن45، ن: فيض الاسلام].
در نامه نكات بسيار مهمي در حوزه تربيت سياسي آمده است. مراقبت دقيق امام نسبت به كارگزارانش حتي در مورد يك مهماني نامناسب كه مقدمه چيزهاي ديگري خواهد شد، زهد شديد خود كه خارج از توانايي ديگران است، مسووليت رهبري در قبال جامعه كه بزرگتر از آن است كه او بتواند به نام و عنوان «اميرالمومنين» قناعت كند بلكه حداقل با گرسنگي خود با افرادي كه در دور دست كشور گرسنه مي خوابند همدردي كند. و از اين طريق با افزايش مراقبت عمومي بر مسؤولان، اولا خطاي آنان كم مي شود ثانيا كسان ناشايسته نمي توانند با فريب و تزوير مسؤوليت به عهده بگيرند. كساني كه در چنين فضايي تربيت سياسي شوند فريب مدعيان معاويه صفت را نمي خورند.
47- در نامه اي به يكي از كارگزاران مورد توجه خود مي نويسد: « در كارهاي سخت و ناخوشايند از خدا ياري بجوي، با مردم نرمي و درشتي در هم آميز، نرمي و سختگيري در جاي مناسب، براي مردم بالت را فرود آر و رويت را بگشا، و با مردم حتي در نگاه كردن يكسان رفتار كن تا بزرگان براي ستم كردن در تو طمع نكنند و بينوايان از عدالت تو نااميد نشوند»:
« أما بعد، فانك ممن أستظهر به علي اقامه الدين...» [ن 46، ن: فيض الاسلام].
48- در وصيت به امام حسن و امام حسين (ع)، پس از ضربت خوردن از ابن ملجم (لعنه الله) آنان را به تقوي توصيه كرد و فرمود: « دنيا را مخواهيد هر چند شما را بخواهد، حق را بگوييد، براي آخرت كار كنيد، دشمن ظالم باشيد و ياور مظلوم. كارهايتان را نظم و سامان دهيد، بين خود آشتي كنيد و پس از بيان چندين دستور ديني و اخلاقي، فرمود نبينم به بهانه اين كه اميرالمومنين كشته شد، به خون مسلمانان بيفتيد، جز قاتل من نبايد كسي كشته شود»:
« أوصيكما بتقوي الله، و أن لا يبغيا الدنيا ...» [ ن47، ن: فيض الاسلام].
در اين وصيت نيز شيوه هاي عملي مفيد و مهم و موثري در حوزه سياسي است، مثل نظم امور، دشمني با ظالم، و ياور مظلوم بودن، سخن حق و درست گفتن، خودداري از قصاص بيش از جنايت و ساير مطالب مهمي كه در وصيت ذكر شده است.

جمع بندي
 

1- در بينش اسلامي همه چيز بر محور اعتقاد به خداست و همه رفتارهاي آدمي در تمامي زمينه ها بايد بر اساس اين اعتقاد و حضور الهي انجام شود. بنابراين، تقواي الهي ملاك عمل هر مسلمان در تمامي كارها از جمله عمل سياسي اوست و اين موضوع به روشني در سخنان امام علي (ع) در سراسر نهج البلاغه ديده مي شود.
تبيين مواضع اصولي فكري و عقيدتي مكتب كه اصل اصيل آنها توحيد است و نهج البلاغه مشحون است از دقائقي در اين معني؛ و بزرگاني چون صدوق در كتاب «التوحيد»، ميرداماد در كتاب قبسات، ملاصدرا در بسياري از آثار خويش و از جمله در شرح اصول كافي، ملامحسن فيض كاشاني در الوافي، مجلسي در بحارالانوار، قاضي سعيد قمي در شرح توحيد صدوق، و ...، هر يك در حد خويش، به ظرايف و نكاتي از آن اشاره كرده اند و معلوم نيست كه حتي به نمي از يمي دست يافته باشند. در اين ديدگاه اعتقاد به خداوند، نبوت حضرت محمد، قرآن مجيد و جايگاه آن، معاد و حسابكشي خداوند و تقواي او مهم ترين تكيه گاه و مبنا است.
2- تبيين فروعات مبتني بر اصول و احكام كلي.
3- تعيين خط مشي حكومت و امت اسلامي و روش صحيح زندگي فردي و اجتماعي.
4- تبيين اهم وظايف و اختيارات حاكمان و واليان و حقوق متقابل مردم و متوليان امور در سطوح مختلف.
5- افشاي جريانات و يا اشخاص ناصالح و توطئه گر و روشن كردن خطوط توطئه و نفاق و فرصت طلبي و تحريف و تأويل و توجيه و تزوير.
6- تبيين حقايق تاريخي و كيفيت رويدادهاي تاريخي و حوادث، تا با جريان صحيح اطلاعات و بيدار كردن مردم و آشنا كردن آنان با حقيقت، از سوء استفاده و تحريف واقعيت و فريب و فرصت طلبي جلوگيري شود.
7- تبيين مشخصات و معيارهاي جريانهاي صالح و ناصالح اجتماعي و سياسي؛ تا مؤمنان آگاه شوند و از افتادن در دام جريانهاي آلوده سياسي محفوظ بمانند.
8- تشريح مكرر مسائل زنده و اتفاقات جاري و مشخص كردن تكاليف در حوادث روزمره و موضع گيري مناسب و تذكر مكرر آنها، تا بتدريج مومنين قادر به تشخيص جريانها و انتخاب موضع مناسب شوند و از سقوط در مهالك مصون بمانند و به اين ترتيب، تقريبا روش انطباق فروعات و موارد جزئي با اصول كلي در عمل تعليم داده مي شود و در نهايت قدرت پيش بيني حوادث نيز فراهم مي گردد.
9- اتخاذ تصميم قاطع در مواقع مهم و حساس كه اصل حيثيت مكتب و خط اصلي در خطر قرار مي گيرد و اقدام متناسب ولو با گام نهادن در شديدترين مخاطرات مثل جنگ. به اين ترتيب، از يك طرف بر محافظه كاري و مصلحت انديشي مبتني بر عافيت طلبي و توجيه و تأويل با هدف فرار از مسووليت، خط بطلان كشيده مي شود و از طرف ديگر، با تكيه بر اصول و ضرورت رعايت مصالح عالي، اموري همچون تدبير و گفتگو و استدلال به قصد كنار زدن پرده هاي غفلت و كوشش براي كشف حقيقت و اصلاح امر امت و جلوگيري از خطرات ناشي از شتاب زدگي در تصميم گيري، براي عاقلان و خردمندان و خير انديشان، در قبال فتنه جويان و قدرت طلبان شيطان صفت آشكار مي گردد.
10- تحريض و تشويق و امر و نهي صريح و موكد در مواقع لازم و تنبيه و تحذير و هشدار و توبيخ در زمان مناسب، كه بيدار باشي است بر مومنين تا از غفلتها و افتادن در دام بي تفاوتيها بر حذر باشند و هم در پرتو تشويق و تنبيه انگيزه شخصي خود آنان در انجام مسووليت هايشان فزوني گيرد.
11- تبيين اهميت و حساسيت مسائل و مسووليت انسان مومن در برابر خداوند، تا شور ايماني و اعتقادي همچنان زنده و بيدار بماند و يأس و دلمردگي و غفلت جايگزين آن نشود.
12- بيان پيچيدگي دشمن تا از غرور بي جا و خوش بيني كاذب و جمود و خشك مغزي و دست كم شمردن دشمن جلوگيري شود.
13- پاسخ به شبهات و القائات مفسده جويان در حوزه هاي گوناگون عقيدتي، خط مشي سياسي، ترور شخصيت نيكان، و سوء استفاده از ارزشهاي ديني و اعتقادي.
14- پرهيز شديد دادن از غرق شدن در لذايذ و شيريني دنيا، دنيازدگي، و بندگي قدرت و مقام، و توجه دادن به ناپايداري و بي وفايي دنيا.
15- توجه دادن به كرامت انسان- همكيش باشند يا نباشند- بخصوص براي حاكمان و متوليان كه مبادا آن را پايمال كنند.
16- تأكيد بر مشاركت مردم در امور خرد و كلان حكومت و ضرورت مسووليت پذيري آنان.
17- تاكيد بر آزادگي و نفي هر چه مايه ذلت و بردگي است از بندگي هواي نفس و خواهشهاي آن تا بندگي هر چيز و هر كس ديگر غير از بندگي خداي متعال.
18- تاكيد بر تفكر و تدبر و داشتن ديد و بينش عميق.
19- شفاف سازي جريان امور و جريان آزاد اطلاعات.
20- سعه صدر و انتقادپذيري.
منبع: نشريه النهج شماره 21 و 22